کد مطلب:102396 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:612

علی در فراز و نشیبهای این جهانی











علی (ع) فرزند ابوطالب پسر عبدالمطلب پسر هاشم و فرزند فاطمه دختر اسد پسر هاشم، ده سال و به قولی سیزده سال پیش از بعثت متولد شد. نام او را حیدر هم گفته اند و حیدر از نامهای شیر است. كنیه ی او ابوالحسن و ابوتراب است.

از سن كودكی در دامان پیامبر پرورش یافت و اخلاق والای انسانی را از او آموخت. چون محمد (ص) به پیامبری مبعوث شد بدو ایمان آورد و در گزاردن نماز به درگاه پروردگار یكتا، جز پیامبر خدا كسی بر او پیشی نگرفت:

«والله لانا اول من صدقه»[1].

«اللهم انی اول من اناب و سمع و اجاب، لم یسبقنی الا رسول الله، صلی الله علیه و آله و سلم، بالصلاه»[2].

[صفحه 56]

به خدا سوگند من بی گمان نخستین كسی هستم كه او را راست دانست.

خدایا (تو می دانی) كه من نخستین كسی هستم كه (به حق) روی نهاد. و (دعوت پیامبرت را همین كه) شنید پذیرفت و پاسخ گفت، جز پیامبر خدا- كه خدا بر او و خاندانش رحمت و درود فرستد- كسی در نماز خواندن بر من پیشی نگرفته است.

علی (ع) در تمام دوره ی سیزده ساله ی مكه، پا به پای رسول خدا در برافراشتن كاخ رفیع اسلام، پویا و نستوه حركت می كرد، آزارها و شكنجه ها را به جان می خرید، تا اینكه رسول خدا مامور شد به یثرب هجرت كند، لذا برای اینكه توطئه ی قریش را خنثی كند، علی (ع) را در بستر خود خوابانید و خود از خانه بیرون رفت و به غاری پناه برد و پس از سه روز همراه با ابوبكر عازم یثرب شد. علی (ع) در آن شب به جای رسول خدا در بستر خوابید و نقشه ی قریش را برای شكستن پیامبر نقش بر آب كرد. سپس عازم یثرب گردید و در شهرك قبا به پیامبر و دیگر یاران پیوست و همراه آنان وارد شهر شدند. هشت ماه پس از ورود به یثرب- كه اكنون به مناسبت ورود پیامبر اكرم بدان جا مدینه النبی نامیده می شد- رسول خدا هر یك از مهاجران را با یكی از انصار برادر خواند و دست علی (ع) را گرفته گفت: «این هم برادر من»[3].

در تمام جنگها، جز تبوك، علی (ع) پرچمدار و قهرمان میدان بود، در جنگ بدر پرچمدار بود و بسیاری از سران كفر را او به هلاكت رسانید، در جنگ احد نیز، وقتی بر اثر نافرمانی عده ای از نگهبانان وضع میدان دگرگون شد و مسلمانان مورد تاخت و تاز مشركان قرار گرفتند و غالب مسلمانان فرار كردند، علی (ع) با پایمردی در كنار رسول خدا ایستاد و خود را سپر دفاعی پیامبر ساخت، تا اینكه قریش میدان را ترك كردند. در جنگ خیبر چون محاصره به درازا كشید و پیروزی به دست نیامد، پیامبر فرمود: «فردا پرچم را به دست كسی خواهم داد كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسولش (ص) او را دوست دارند، آنگاه علی (ع) را فراخوانده پرچم را بدو داد و گفت به نبرد ادامه ده تا خدا پیروزی را به دست تو فراهم كند و

[صفحه 57]

روی از میدان مگردان».[4]. در جنگ احزاب- كه همه ی كفر با تمام وجود به جنگ اسلام و موجودیت كلی آن آماده پیامبر به اشاره ی سلمان فارسی گرد مدینه خندق كنده بود- قهرمان مشهور عرب عمر و بن عبدود و نوفل بن عبدالله را به خاك هلاك افكند و همین امر سبب شكست و فرار احزاب شد.[5]. پس از فتح مكه، رسول خدا به خانه ی كعبه درآمد و بتهایی را كه در دسترس بود شكست و بیرون ریخت و سپس علی (ع) را فراخوانده دوش خود را گرفت تا علی (ع) بر آن فراز شده بتهایی را كه در رفهای بالا چیده بودند فرو ریزد و كعبه را از آلودگی آنها بزداید.[6].

پس از جنگ حنین پیامبر اكرم علی (ع) را به فرماندهی سپاهی به طائف فرستاد، علی (ع) مخالفان را شكست داد و بتهایشان را شكست و بتخانه هایشان را ویران كرد.[7] در غزوه ی تبوك پیامبر علی (ع) را جانشین خود در مدینه و سرپرست خانواده ی خود كرد، علی (ع) گفت: ای رسول خدا، مرا در میان زنان و كودكان می گذاری؟ رسول خدا گفت: «الا ترضی ان تكون منی بمنزله هارون من موسی، غیر انه لانبی بعدی؟» آیا خوشنود نیستی كه نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی (ع) باشی، با این تفاوت كه پس از من پیامبری نیست؟[8].

علی (ع) جایگاه خود و دیگر یاران با ایمان رسول خدا (ع) را در این سالها چنین وصف می كند:

«و لقد كنا مع رسول الله، صلی الله علیه و آله، نقتل آباءنا و ابناءنا و اخواننا و اعمامنا، ما یزیدنا ذلك الا ایمانا و تسلیما و مضیا علی اللقم و صبرا علی مضض الالم و جدا فی جهاد العدو و لقد كان الرجل منا و الاخر من عدونا یتصاولان تصاول الفحلین، یتخالسان انفسهما، ایهما یسقی صاحبه كاس المنون، فمره لنا من عدونا و مره لعدونا منا، فلما رای الله صدقنا، انزل بعدونا الكبت و انزل علینا

[صفحه 58]

النصر، حتی استقر الاسلام ملقیا جرانه و متبوءا اوطانه.»[9].

ما پیوسته و پیگیر در كنار رسول خدا (ص)، در جنگهای با مشركان و كفار، با پدران و فرزندان و برادران و عموهایمان می جنگیدیم و آنان را می كشتیم و این امر جز افزودن بر ایمانمان و پذیرش و فرمانبرداری بیشتر حق پیامدی نداشت. پیوسته راه گشاده ی حق را می سپردیم و در برابر نیش خارهای این راه پایداری نشان می دادیم و در جهاد با دشمن به تلاش پیگیر دست می زدیم. گاه می شد كه هماوردی از ما با هماوردی از دشمن چون دو شیر نر با یكدیگر درآویخته هر یك می خواست جان دیگری را برباید و شرنگ مرگ را به حریف خود بنوشاند، گاه پیروزی ما را بود و گاه دشمن ما را، همین كه خدا باور و تلاش راستین ما را دید خواری و سركوبی را بر دشمن

[صفحه 59]

ما فرود آورد و پیروزی را به ما ارزانی داشت، تا آنگاه كه اسلام در جایگاه خود برقرار گردید و دلها را چون آشیانه ای مطمئن به تصرف درآورد.

پیامبر اكرم در بازگشت از آخرین سفر حج، در محلی به نام غدیر خم، همه ی همراهان را گرد آورد، در زیر درختان ایستاده دست علی (ع) را گرفته بلند كرد و گفت:

«مردم، آیا من از مومنین به خودشان اولی نیستم؟ گفتند: بلی. گفت: این شخص ولی كسی است كه من مولای او هستم، خدایا دوست بدار كسی را كه دوستدار او است و دشمن بدار كسی را كه دشمنی كند با او.»[10].

سرانجام، در حالی كه پیامبر سر بر سینه ی علی (ع) گذاشته بود به رفیق اعلی پیوست.[11].

[صفحه 61]


صفحه 56، 57، 58، 59، 61.








    1. نهج البلاغه، ط 37.
    2. نهج البلاغه، ط 131.
    3. سیرت النبی، ج 2، ص 126.
    4. انساب الاشراف، ج 2، ص 93، حدیث 11.
    5. ارشاد شیخ مفید، ص 56.
    6. تاریخ پیامبر اسلام، ص 567.
    7. ارشاد، ص 81.
    8. تذكره الخواص، ص 27، نقل از مسند احمد بن حنبل و صحیح بخاری و صحیح مسلم.
    9. نهج البلاغه، ط 56.
    10. انساب الاشراف، ج 2، ص 108، حدیث 46 بطور مستند و از چهار طریق دیگر.
    11. نهج البلاغه، 197.